فهرست مطالب
افسانههای کمی از اساطیر ایرلندی وجود دارد که به اندازه افسانه Tain Bo Cuailnge - با نام مستعار «هجوم گاو کولی» گفته میشود.
The Tain داستانی از ایرلند اولیه است که عموماً برای بسیاری از کسانی که در دوران کودکی در ایرلند بزرگ می شوند گفته می شود (حداقل امیدوارم هنوز هم همینطور باشد!).
Táin Bo داستان نبردی حماسی را روایت می کند که توسط ملکه توانا Maeve علیه استان اولستر به وقوع پیوست. در زیر، نسخه ای از این اسطوره ایرلندی را خواهید یافت که در کودکی به من گفته شده است.
The Tain Bo Cuailnge
![](/wp-content/uploads/irish-folklore/2499/d78pblcfye.jpg)
![](/wp-content/uploads/irish-folklore/2499/d78pblcfye.webp)
عکس توسط zef art (shutterstock)
داستان Táin همگی در ایرلند در قرن اول شروع می شود. اگر راهنمای ما برای اساطیر ایرلندی را بخوانید، میدانید که این چرخه به عنوان چرخه اولستر شناخته میشد.
الستر سیلس ادبیات ایرلندی مملو از اسطورههایی درباره ملکه مدبه و جنگجوی کو چولاین است. با این حال، تعداد کمی از داستان ها به اندازه داستان زیر معروف هستند.
تاین همه با ملکه مدب شروع شد
ملکه مدب از کوناخت یک جنگجو و فرمانروای قدرتمند بود. قدرت و نفوذ او بسیار زیاد بود و این تنها زمانی تقویت شد که او با مردی به نام ایلیل ازدواج کرد.
اکنون، با توجه به خشونت ملکه مدب و شهرت وسیع او و یک جنگجوی بسیار بی رحم و توانا، تصور می کنید که نشان دادن احترام به او ناگفته نماند.
افسوس که اینطور نبود. یک شب در رختخواب، شوهرش به مدب گفت که از زمانی که شریک زندگی او شده استبسیار پیشرفت کرد.
پدر مدب، پادشاه عالی ایرلند بود... حداقل میتوان گفت که وضع مالی خوبی داشت، با این حال این موضوع او را آزرده خاطر کرد و روند رقابتیاش را نشان داد.
A مقایسه ثروت
Medb و Aillill تصمیم گرفتند ثروت خود را با هم مقایسه کنند تا اختلاف نظر را یک بار برای همیشه حل کنند. خدمتکاران فراخوانده شدند و به آنها دستور داده شد که تمام اشیای قیمتی این زوج را جمع آوری کنند و آنها را در انبوهی در مقابل آنها قرار دهند.
وقتی خدمتکاران کار را به پایان رساندند، دو انبوه عظیم وجود داشت که حاوی همه چیز از جواهرات و سکه های ایرلندی باستانی بود تا اسناد زمین و سایر اقلام گران قیمت.
بعد از مقایسه ای طولانی، مشخص شد که پادشاه یک چیز داشت که ملکه خشمگینش نداشت: یک گاو نر با شجره نامه آنقدر ثروتمند که مردم از سراسر جهان سفر می کردند. تا از قدرتش استفاده کند.
Medb خشمگین شد. اما او پذیرفت که شوهرش در واقع ثروتمندتر است. آیا قرار بود اجازه دهد این دروغ بگوید؟ البته نه.
A Lend of a Bull
Medbh از گاو نر در ایرلند خبر داشت که اگر آن را در اختیار داشت به او کمک می کرد تا شوهرش را کتک بزند. مالکیت آن مردی به نام Daire Mac Fiachna، مالک زمین ثروتمند در اولستر بود.
Medb یکی از پیام رسان های خود را فرستاد تا گاو نر را به مدت یک سال قرض دهد. مدب در ازای آن، پنجاه گاو از بهترین گاوهایش، بهترین قطعه زمین در کوناخت و یک ارابه طلایی را به مک فیاخنا میدهد.
او مدتی برای فکر کردن درخواست کرد. مکفیاچنا احمقی نبود. او میدانست که نه گفتن به Medb برای او پایان بدی خواهد داشت و علاوه بر این، پیشنهاد او سخاوتمندانهتر از آن چیزی بود که او فکر میکرد.
در حالی که او در فکر نشسته بود، قاصدی که ملکه مدب فرستاده بود تصمیم گرفت مدتی بکشد. در میخانه/میخانه محلی او مست شد و شروع به گفتن به مردم محلی کرد که اگر مک فیاخنا نه می گفت، آنها به زور گاو را می گرفتند.
Word به مک فیاخنا برگشت و او عصبانی شد. او رسولان را در راه خود با پیامی به Medb فرستاد که گاو نر در همان جایی که هست باقی خواهد ماند. نشانه بزرگترین بی احترامی او بلافاصله تصمیم گرفت که برای گرفتن گاو نر به جنگ برود. او بیشتر از کشتن مک فیاخنا خوشحال بود.
او ارتش شدیدی از جنگجویان ایرلندی را از سراسر ایرلند جمع کرد و به آنها گفت که برای نبرد آماده شوند. حالا، مدب بیش از حد معمول در مورد ورود به این مبارزه مطمئن بود.
این اتفاق افتاد که مردان جنگنده اولستر همچنان مورد اصابت چیزی قرار گرفتند که به "Pangs of Ulster" معروف است. به اندازه کافی خنده دار، دردهای اولستر نفرینی بود که ماچا، الهه ایرلند باستان (داستانی دیگر از چرخه اولستر) بر مردان اولستر گذاشته بود.
همچنین ببینید: جاده آسمان در کلیفدن: نقشه، مسیر + هشدارهااین نفرین مردان اولستر را مجبور به ناتوانی کرد. همان دردی که زنان هنگام زایمان احساس می کنند. هر سال به مدت پنج روز تمام اتفاق می افتاد.به طور طبیعی، جنگ آخرین چیزی بود که در ذهن آنها بود.
Cú Chulainn and the Tain
OK، بازگشت به نبرد قریب الوقوع. مدب در حال آماده سازی خود برای جنگ بود که خدمتکاری در خانه او را زد تا خبر آمدن فالگیر به نام فدلم را به او بگوید.
فالگیر در مورد ماجرای وحشتناکی به مدب گفت. دیدی که شب قبل داشتند که مدب را ترساند. در مورد جنگجوی جوان اهل اولستر بود که از هر ایرلند قدرتمندتر بود.
اسم او کو چولین بود. او فقط 17 سال داشت و گفته می شد که آماده است و منتظر ارتش مدب است. مانند بسیاری در آن زمان، Medb خرافاتی بود. او کاملاً به آنچه که فالگیر به او گفته بود اعتقاد داشت.
اما مطمئناً کو چولاین با ارتش هزاران نفری او قابل مقایسه نیست. او تصمیم گرفت تئوری خود را آزمایش کند و Táin Bó Cúailnge آغاز شد. به زودی مشخص شد که او حق داشت نگران باشد.
Cú Chulainn اولین 300 مردی را که ملکه مدب به جنگ فرستاده بود، کشت. اخبار در مورد آنچه اتفاق میافتد به گوش او رسید و او تصمیم گرفت یک پیام آور را به کوچولین بفرستد تا به او ثروت زیادی برای تغییر سمت بدهد. او نپذیرفت.
وعده کوچولین
با گذشت روزها، کو چولاین تنها با استفاده از تیرکمان خود صدها مرد دیگر را کشت. این بخشی از داستان است که در ادامه داستان Táin Bó Cúailnge را به یکی از محبوب ترین داستان های ادبیات ایرلندی تبدیل کرد.
Cú Chulainnبه ملکه مدب پیغام فرستاد که اگر بپذیرد فقط یک مرد در روز بفرستد، از کشتن انبوه مردانش دست خواهد کشید. همچنین از ملکه قول داده شد که در طول این نبرد، تلاشی برای سرقت یک گاو نر از سرزمین اولستر نخواهد داشت.
او موافقت کرد. مطمئناً، او فکر میکرد، این به او زمان لازم را میدهد تا جنگجوی را پیدا کند که بتواند با قدرت Cú Chulainn برابری کند.
همانطور که انتظار میرفت، Cú Chulainn به کشتن مردان مدب یکی یکی ادامه داد. با گذشت هفته ها، ارتش Medb کاهش یافت و کاهش یافت. سپس او ایدهای داشت - از فرگوس، ناپدری کو چولاین، میخواهد وارد نبرد شود.
افسوس، فایدهای نداشت. اگرچه فرگوس پس از وعده زمین و ثروت موافقت کرد، اما به محض رسیدن به نبرد متوجه شد که نمی تواند با آن مبارزه کند. Cú Chulainn موافقت کرد که اگر فرگوس موافقت کرد در صورت نیاز لطف کند، اجازه دهد فرگوس آزاد شود.
Cattle Raid of Cooley تغییر می کند
Medb متوجه شد که Cú Chulainn یک برادر رضاعی به نام فردیا داشت. با این حال، به سرعت مشخص شد که فردیا نمیخواهد به مصاف Cú Chulainn برود.
فردیا از ملاقات با پیامرسان Medb خودداری کرد. مدب عصبانی شد. ملکه در تلاش برای تأثیرگذاری بر تصمیم او، این خبر را منتشر کرد که فردیا ترسو است و از کوچولین میترسد.
فردیا موافقت کرد با مدب ملاقات کند، اما اجازه دهید بدانیم که این فقط بوده است. تا ناراحتی خود را با او در میان بگذاردشایعه هنگامی که او به محل ملاقات رسید، متوجه شد که یک جشن بزرگ آماده شده است.
او همچنین متوجه شد که یک زن زیبا روی میز کنار مدب نشسته است. دخترش بود مدبه فردیا را به نوشیدن تشویق کرد و او مشروب خورد. او مست شد و زمانی که مدب به او قول ازدواج دخترش را داد، موافقت کرد.
Tain Bo Cuailnge: The Battle Begins
فردیا برای ملاقات با Cú Chulainn سفر کرد. روز بعد. Cú Chulainn متوجه شد که فردیا از عشق مست است و هیچ فایدهای در تلاش برای متقاعد کردن او برای رفتن وجود ندارد. فردیا مبارزی قوی و ماهر بود. فقط دو چیز این دو مرد را از هم جدا میکرد.
کو چولاین گای بولگا را در اختیار داشت - این نیزهای بود که توسط کسی که فکر میکرد چگونه مبارزه کند به او داده شد - اسکاتاچ، یک ملکه جنگجوی افسانهای.
فردیا، که اسکاتاخ نیز هنر جنگ را به او آموخت، یک زره ساخته شده از شاخ در اختیار داشت که میتوانست در برابر تیزترین تیغهها مقاومت کند.
نبرد 5 روزه Táin Bó
این دو به مدت پنج روز و شب طولانی به طور خستگی ناپذیر جنگیدند و آن را به یکی از برجسته ترین نبردها در ادبیات ایرلندی از چرخه اولستر اساطیر ایرلندی تبدیل کردند. نبرد مورد توجه هر مرد، زن و کودکی در سراسر ایرلند قرار گرفت.
نبرد روی دو جنگجو تأثیر می گذاشت. فردیا،با توجه به اینکه Cú Chulainn خسته کننده است، توانست حریف بزرگ خود را با یک ضربه چاقو به سینه بگیرد.
کوچولاین با دانستن اینکه پایان نزدیک است، Gae Bolga (نیزه) را برداشت و تمام قدرت خود را به کار گرفت. تا آن را به سمت فردیا پرتاب کند. نیزه به قفسه سینه فردیا متصل شد و فوراً او را کشت.
در نهایت عاقبت نمایان شد
نبرد کولی کوچولین را خسته کرده بود. او به گوشه ای آرام از اولستر عقب نشینی کرد و استراحت کرد. آیا او در نبرد پیروز شده بود؟ او معتقد بود، با این حال، او متوجه نشد که مدب، در طول مبارزه خود با فردیا، موفق شده است گاو نر قهوه ای را پیدا کند و آن را بدزدد.
اما همه چیز گم نشد. درست بعد از اینکه مدب گاو نر را دزدید، مردان اولستر از نفرین درد بیرون آمدند. او به دام افتاده بود. نبرد نهایی قریب الوقوع بود.
جنگجویان از سراسر ایرلند برای یکی از بزرگترین نبردها در ادبیات ایرلند گرد هم آمدند. خوشبختانه برای Medb، Cú Chulainn نتوانست شرکت کند، زیرا او هنوز در حال نقاهت بود.